بایگانی
نکاتی در مورد منشور حقوق بشر کوروش در سازمان ملل متحد
از زمانی که نام لوح کوروش، که از آن به عنوان نخستین دستاورد بشری در زمینه ی حقوق بشر یاد می شود (به نقل از وبسایت سازمان ملل متحد در زمینه ی حقوق بشر)، به گوشم خورده بود این مطلب را هم شنیده بودم که نمونه ی باز سازی شده ی آن در سازمان ملل متحد قرار دارد. از آنجا که همیشه دوست دارم هر مطلبی را به محک های مختلف بسنجم، شروع به پرسش از دوستانی که به تور سازمان ملل رفته بودند کردم در مورد اینکه آیا چنین چیزی را دیده اند؟ و هر بار با پاسخ ِ «اِمممم، راستش ما که همچین چیزی ندیدیم» رو به رو می شدم و این شک رو به دلم می انداخت که نکنه ما در چیزی غلو کرده ایم. بنا بر این خودم شروع به جستجو کردم و مطالب زیر را در موردش پیدا کردم:
این نمونه ی باز سازی شده در اکتبر سال 1971 در زمان دبیر کلی Thant از سوی ایران به سازمان ملل هدیه شد. در این پیوند می توانید 4 صفحه از اسناد سازمان ملل (اسناد غیر رسمی که برای استفاده ی رسانه ای منتشر می شود) را در این ارتباط ببینید. صفحه ی نخست این سند، متن سخنرانی دبیر کل وقت سازمان ملل در مراسم اهدای این منشور است که در بخشی از آن آمده است: «در ساخت امپراتوری باستانی ایران در 25 قرن قبل کوروش آگاهی (خود) از احترام به شهروندان و مردمانی را که متحد ساخته بود، به نمایش گذاشت.» صفحه ی دوم این سند، در مورد انتشار این خبر توسط سازمان ملل به رسانه هاست. صفحات سوم و چهارم توضیحاتی است در مورد برنامه ی اهدای لوح و توضیحاتی در مورد خود لوح مانند اینکه این نمونه ی باز سازی شده در موزه ی بریتانیا از روی نمونه ی اصلی ساخته شده و بر روی یک پایه ی چوبی که در موزه ی متروپولیتن نیویورک ساخته شده، قرار می گیرد که در آن این منشور در بخش راست و ترجمه ی متن آن به انگلیسی و فرانسه در سمت چپ قرار دارد. صفحه ی چهارم سند همچنین شامل ترجمه ی بخشهایی از منشور است. بنا به آنچه در ویکی پدیای انگلیسی آمده است این منشور سپس به هر 6 زبان رسمی سازمان ملل (عربی، چینی، انگلیسی، فرانسوی، روسی و اسپانیایی) ترجمه شده.
در این عکس یکی از دیپلمات های سازمان ملل متحد و سیروس کار (کارگردان فیلمی در مورد کوروش بزرگ) در کنار منشور ایستاده اند. این منشور در کریدور بیرونی سالن شورای اقتصادی و اجتماعی ملل متحد (طبقه ی دوم ساختمان مرکزی سازمان ملل متحد در نیویورک) قرار دارد.
متاسفانه در سالهای اخیر در برخی وبسایت های ایرانی ترجمه ی خود ساخته ای از متن این منشور که هیچ شباهتی به اصل متن ندارد، ارائه شده، مانند اینجا (امیدوارم دوست نازنینی که این مطلب رو چند روز پیش گذاشته بودند، به پاسداشت ارزش حقیقت، بر جسارت من خرده نگیرند) و امیدوارم دوستانی که دل نگرانی هایی در مورد فرهنگ ایران دارند برای پالایش وب فارسی از مطالب اشتباه کوشا باشند زیرا اگر قرار است ما به بخشهایی از پیشینه ی تاریخی خود ببالیم،
باید ابتدا آن را از هر گونه خیالپردازی پاک کنیم و در پرتو عقل سلیم نکات مثبت آن را یادآور شویم. متن درست این منشور، که می توانید در اینجا ببینید، شامل 45 خط است که 20 خط نخستین آن بیشتر شرح ستمی است که پیش از ورود کوروش بر مردمان بابل رفته است. از خط 21 به بعد ضمیر به اول شخص برمی گردد و از زبان خود کوروش بیان شده است که شامل معرفی خود او، ستایش مردوک (خدای بابل) و چگونگی ورود سپاهش بدون خونریزی به بابل و اقدامات او پس از ورود به بابل است. از نطر من زیباترین بخش این منشور خط 26 آن است که می گوید:
«من برده داری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهٔ مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.»
________________
پ.ن. هر دو عکس بالا رو از ویکی پدیا بر داشته ام.
در جستجوی ریشه های گمشده در تاریخ : باتریهای الکتریکی اشکانیان
«یونانیان و مصریان با الکتریسیته ساکن آشنایی داشتند. پارتیها (اشکانیان) در بغداد در فاصله سالهای ۲۵۰ق.م تا ۲۲۴ پ.م. باتری الکتریکی ساختند. شرکت جنرال الکتریک این باتریها را شبیه سازی کرده است.» این ها جملاتی است که در ابتدای فصل ۳ کتاب chemical and electrochemical energy systems نوشته شده.
با خود می اندیشم که پس آنچه مدتی پیش دیده بودم و باورش برام سخت می نمود حقیقت دارد! باز هم جستجو می کنم …در صفحه ی 136 از کتاب Mirrors of the Unseen نوشته ی Jason Elliot نوشته شده:
«۲۰۰۰ سال پیش از اینکه کنت ولتا الکترودهای مشهور خود را به پای قورباغه متصل کند، باتری الکتریکی مورد استفاده ی پارتیان (اشکانیان) بوده. این باتریها به باتری های بغداد مشهورند. با روش «تعیین عمر کربنی (Radiocarbon dating)»دریافتند که قدمت این پیل ها به 200 پ.م. می رسد. این پیلها دارای بدنه ی بیرونی از جنس ارتن ور بوده که حاوی میله ای آهنی است و به وسیله ی بخشی از بدنه ی مسی (میله ی آهنی درون استوانه ی مسی) ایزوله شده است. زمانی که درون محفظه با محلولی الکترولیت مانند آبلیمو پر شود، این وسیله جریان الکتریکی خفیفی تولید می کند. آزمایش های بعدی نشان داد که این وسیله ممکن است برای آبکاری جواهرات به کار می رفته.»
باز هم جستجو می کنم. صفحه ی 132 از کتاب Hidden History نوشته ی Brian Haughton :
«در سال 1938 باستان شناس آلمانی ویلهلم کونیگ که در آن زمان اداره ی موزه ی بغداد را به عهده داشت، در زیر زمین این موزه به جعبه ای برخورد که شیئ (اشیا) عجیبی در خود داشت. او پس از تحقیقاتی به این نتیجه رسید که این وسیله شبیه یک باتری مدرن است. او در مقاله ای این مطلب را منتشر کرد و از این وسیله با عنوان باتری باستانی یاد کرد که برای آبکاری و انتقال لایه ای از طلا یا نقره از سطحی به سطح دیگر به کار می رفته. وی همچنین این تئوری را مطرح کرد که احتمالا با اتصال چند باتری باستانی قادر بودند که (ولتاژ) خروجی بیشتری تولید کنند. ویلارد گری (Willard Gray)، یک مهندس برق شرکت جنرال الکتریک در ایالت ماساچوست، پس از مطالعه ی مقاله ی کونیگ تصمیم گرفت این باتری را بازسازی کند. زمانی که او درون کوزه ی سفالین را با آب انگور، سرکه یا محلول سولفات مس پر کرد موفق به تولید ولتاژ حدود 1.5 تا 2 ولت شد. در 1978 دکتر اگبرشت مصر شناس مشهور نمونه ای از باتریهای بغداد را بازسازی کرد و آن را با آب انگور پر نمود و توانست ولتاژ 0.87 ولت تولید کند که از آن برای طلاکاری یک پیکره ی نقره ای استفاده کرد. او از این آزمایش نتیجه گرفت که بسیاری از اشیای باستانی که در موزه ها به عنوان طلا در نظر گرفته می شوند ممکن است نقره هایی باشند که آب طلا داده شده اند. نمونه های بیشتری از این باتری های باستانی در سال 1999 توسط دانشجویان دکتر Marjorie Senechal، استاد ریاضیات و تاریخ علم در Smith College ماساچوست، ساخته شد. آنها با پر کردن کوزه ی آن با سرکه قادر به تولید ولتاژ 1.1 ولت بودند. علاوه بر تئوری استفاده از این باتریها برای آبکاری فلزات، تئوری های دیگری مبنی بر استفاده ی پزشکی یا موارد دیگر داده شده» (برای اطلاعات بیشترمی توانید به اصل کتاب مراجعه کنید.)
همچنین مطالب دیگری مرتبط با باتریهای اشکانی رو در کتابهای زیر دیدم:
صفحه ی 266 کتاب From Atlantis to the Sphinx نوشته ی Colin Wilson
صفحه ی 175 کتاب Shadows in the Desert نوشته ی Kaveh Farrokh
حالا دیگه باور کردم که نخستین باتری الکتریکی حدود 2000 سال پیش ساخته شده…
در جستجوی ریشه های گمشده در تاریخ: پیکر تراشی دوره ی ساسانی
مجسمه ی سنگی شاپور یکم، که از ۱۸۰۰ سال پیش باقی مانده، در دهانه ی غاری که به غار شاپور معروف شده، قرار دارد. مکان این غار بر فراز کوهی در نزدیکی شهر باستانی بیشاپور است. این مجسمه به ارتفاع ۷ متر از یک ستون طبیعی یکپارچه تراشیده شده است. بر اساس کتاب The book of Iran ، احتمالا این غار تا پیش از اینکه شاپور این مکان را به عنوان آرامگاه خود برگزیند، ورودی تنگتری داشته. سپس در پروسه ی گشاد کردن دهانه ی غار، این ستون را به جا گذاشته اند و مجسمه را بر آن تراشیده اند. گیرشمن معتقد است که به سختی بتوان صورت دیگری را که گویای قدرت شاپور اول ساسانی باشد، یافت. در شکل نخستین، سر مجسمه به سقف غار و پایش به زمین متصل بوده، هرچند در طول قرنها دست زمانه آنرا واژگون ساخته. برخی مورخین واژگونی مجسمه را مرتبط با ورود اعراب به ایران و از میان برداشتن هر چیزی که سیمای بت داشته می دانند. ولی نظر بسیاری از مورخین، از جمله گیرشمن، این است که حادثه ای طبیعی مانند زلزله موجب واژگونی مجسمه شده. بر اساس آنچه در وبگاه فرمانداری کازرون ذکر شده، این پیکره در سال ۱۳۳۶ تا حدی مرمت شده و دوباره پس از قرنها به صورت ایستاده قرار گرفته. مجسمه به صورت شخص ایستاده ای است که در فرم اولیه یک دست او بر شمشیر و دست دیگر یر کمرش قرار دارد. از نوع تراشیده شدن لباس به نطر می رسد که جنس لباس از ابریشم باشد. (برداشت شخصی: نوع لباس شباهتی به لباسهای زمان هخامنشی ندارد ولی شباهت زیادی به لباسهای زمان اشکانیان که به صورت تونیک مانند با یقه ی هفت و شلوار بوده دارد.)
عکس بالا را از وبگاه کانون پژوهشهای ایران باستان و توضیحات رو از دو کتاب The book of Iran و Persia برداشتم.
تابلو فرشهای ابریشمی اهدایی ایران به سازمان ملل از چهره روسای این سازمان
عکس زیر تصویر هشت تابلو فرش از چهره روسای دوره های مختلف سازمان ملل متحد است. این تابلو فرش ها بر دیوار ورودی بخش پذیرش بازدیدکنندگان قرار دارند. هفت تابلو فرش نخست (از چپ به راست) در 28 اکتبر 1997 میلادی (سال 1376 شمسی) به سازمان ملل هدیه شده است و هشتمین تابلو پس از انتخاب بان کی-مون.
عکس زیر تصویر هشت تابلو فرش از چهره روسای دوره های مختلف سازمان ملل متحد است. این تابلو فرش ها بر دیوار ورودی بخش پذیرش بازدیدکنندگان قرار دارند. هفت تابلو فرش نخست (از چپ به راست) در 28 اکتبر 1997 میلادی (سال 1376 شمسی) به سازمان ملل هدیه شده است و هشتمین تابلو پس از انتخاب بان کی-مون.
تابلوها به تفکیک:
در جستجوی ریشه های گمشده در تاریخ : حفر کانال سوئز در زمان داریوش
آنچه در ادامه می خوانید بخشهایی از فصل 15 کتاب A Political History of the Achaemenid Empire نوشته M.A. Dandamaev, W.J. Vogelsang و بخشهایی از فصل 5 کتاب Persian Responses – political and cultural interaction with(in) the Achaemenid Empire ویرایش C. Tuplin بر اساس مقالاتی از L. allen, G. Danzig, W. Henkelman, … است.
در سال 1864 میلادی در تکاپوی حفر کانال سوئز، یکی از کارمندان فرانسوی شرکت حفرکننده لوحی را یافت که بخشی از تاریخ ایران و مصر را رمز گشایی کرد. در نهایت سه لوح چند زبانه در این منطقه پیدا شد که همگی بیانگر ساخت کانالی در آنجا در زمان داریوش اول است. بر خلاف کانال فعلی که راه آبی میان اروپا و آسیاست، کانال قدیم رود نیل را به دریای سرخ ارتباط می داده. سه لوح یاد شده بر اساس مکانشان نامگذاری شده اند: لوح تل المسخوته، لوح کابرت و لوح سوئز. از میان این لوح ها، لوح تل المسخوته که از گرانیت و به ابعاد 3.15 متر در 2.10 متر ساخته شده، کمترین آسیب را دیده است. این لوح بر بالای تپه های تل المسخوته در فاصله 350 متری از کانال قرار داشته. لوح کابرت نیز در فرم آسیب ندیده دارای همین ابعاد بوده و در روی تپه ای در فاصله 3 کیلومتری جنوب کابرت نصب بوده و لوح سوئز در 6 کیلومتری شمال سوئز نصب بوده. متن این لوح ها در یک روی لوح به خط هیروگلیف و در روی دیگر به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی نگاشته شده است. صورتی از دو روی لوح کابرت را در دو شکل زیر می توانید ببینید.
البته متنی که به هیروگلیف نوشته شده، ترجمه متن سه زبانه نیست. متن هیروگلیف در خطوطی افقی و از راست به چپ نگاشته شده. در میان سه لوح،متن پارسی در لوح تل المسخوته سالمتر از متن دیگر لوح هاست. این متن دارای چهار بخش است. در بخش 1 و 3، داریوش جایگاه فرمانروایی و دودمان خود را ذکر می کند. در بخش 2 از خداوند یاد میکند که زمین، آسمان و مردم را آفرید و شادی را برای مردم آفرید و به داریوش فرمانروایی بخشید که دارای مردمان نیک و اسبان نیک است (برداشت شخصی: نشون میده چقدر اسب خوب موضوع مهمی بوده). بخش 4 شرح دستوری است که برای ساخت کانال داده شده است و در آن میخوانیم «این کانال رودی را که نیل نام دارد و در مصر جاری است به دریایی که به سمت پارسه می رود، وصل می کند. اکنون این کانال ساخته شده و کشتیها می توانند از مصر به پارسه بروند.» بر اساس متن هیروگلیف، طول کانال کنده شده معادل 84 کیلومتر بوده و زمانی یک دسته کشتی (24 یا 32) از مصر روانه ایران شده اند. در متن هیروگلیف همچنان نام بخشهای تحت زمامداری ایران ذکر شده است که بسیار شبیه لیست یاد شده در نقش رستم است و در قیاس با آنچه در بیستون (بهی ستون) آمده است، نام سه بخش اضافه شده است: هند(Hindush)، لیبی (Put) و نوبیا (Kush).
این هم عکسی است از یک بخش این لوح که اکنون در موزه لوور است:
————————————————————————————————
یک توضیح کلی در مورد مطالب تاریخی که در این تارنما میگذارم: دوست دارم تاریخ سرزمینم را بخوانم، تلاشها، شکستها، پیروزیها و اشتباهات نیاکانم را بدانم و بار دیگر تاریخ را با آنها زندگی کنم. اندیشه ای، که احساس می کنم جدیدا رایج شده، که هر چیز مربوط به ایران باستان را پاک از هر اشتباه می داند همانقدر آزارم میده که سخنان کسانی که در پی جدایی طلبی یا هر چیز از این قسم، کوشش در انکار تاریخ نوشته شده سرزمینم دارند. این مطالب رو، هر چند ناقص، می نویسم به دو دلیل :1- چون احساس می کنم در بسیاری از نوشته های تاریخی «فقر ذکر منبع» داریم و دوست دارم در حد توان ناچیزم در این زمینه بکوشم و 2-به این امید که کودکان و نوجوانان سرزمینم مانند من نباشند که وقتی در موزه ای خارج از ایران،چیزی رو در مورد ایران می بینند، نخستین بار باشه که به گوششون می خوره (مربوط به سالهای گذشته است ولی در مورد کانال سوئز برای من اینگونه بود).
نمونه ای از پوشش در دوره ی سلجوقی
این مجسمه به ارتفاع 145 سانتی متر و عرض 50 سانتی متر از جمله مجسمه های به جامانده ازدوران سلجوقی است که در تزیینات داخل کاخها به کار می رفته است. شمار بسیار اندکی مشابه اینمجسمه باقی مانده است. دو نمونه از آن در موزه متروپولبتن نیویورک وجود دارد. در این نمونه، حاشیه لباس دارای تزیینات است و بر روی آستین عبارت «متعلق به خدا (احتمالا به عربی)» به چشم می خورد.
دیدگاههای اخیر