–
–
pas az marg ī aleksander ī rhōmīg, erān šahr dvēst-u-čehel kard-xˇadāy būd.
پس از مرگ اسکندر رومی، ایران دویست و چهل کدخدای (فرمانروای محلی) داشت
–
Spāhān ud pārs ud kustīhā ī aviš nazdīktar ped dast ī ardavān .. būd.
سپاهان (اصفهان)، فارس (پارس) و محل های نزدیک آن به دست اردوان* سردار بود
–
pābag marzbān, šahryār ī pārs būd ud az gumārdag ī ardavān būd.
پابک مرزبان، شهریار پارس بود و از گماردگان اردوان بود
–
ardavān ped etsaxr nišast.
اردوان به
استخر نشست (در شهر استخر فرمانروایی بنا کرد
–
pābag rā ēč frazend ī nām-burdār nē būd.
پابک را هیچ فرزندی که نام او را حفظ کند (نام-بردار) نبود
–
sāsān šubān ī pābag būd ud hamvār abāg gōspendān bud
ساسان شبان پابک بود و همواره با گوسفندان بود
–
ud az tōhmag ī dārāy ī dārāyān būd.
و از تخمه ی دارای دارایان (داریوش) بود
–
andar dušxˇadāyīh ī aleksander,
در دشخدایی (دش=بد + خدا یی** – فرمانروایی ناعادلانه) اسکندر،
–
niyāgān ō verēg ud nihān-ravišnīh estād, ud abāg kurdagān šubānān raft.
نیاکان او (ساسان) روش نهان در پیش گرفتند و با شبانان کرد رفتند
(برای پنهان ماندن نسب با شبانان کرد همراه شده بودند و به شبانی پرداخته بودند)
–
pābag nēdānist kū, sāsān az tōhmag ī dārāy ī dārāyān zād ested.
پابک نمی دانست که ساسان از تخمه ی داریوش زاده است
–
pābag šab-ē ped xˇamn dīd čōn ka
پابک شبی به خواب دید که
–
xˇaršēd az sar ī sāsān be tāft ud hamāg gēhān rōšnīh grift.
خورشید از سر ساسان بتافت و همه ی کیهان روشنی گرفت
–
an ī šab ēdōn dīd čōn ka
دیگر شب (ایدون) چنین دید که
–
sāsān ped pīl-ē ārāstag ī spēd nišast estād
ساسان به پیل آراسته ی سپیدی نشسته است
–
ud harv kē andar kišvar perāmōn ī sāsān estend,
و هر که در کشور هست پیرامون ساسان ایستاده است
–
namāz aviš barend, ud stāyišn ud āfrīn hamē kunend.
و به او نماز برند و ستایش و آفرین کنند
–
anī sidīgar šab hamgōnag ēdōn dīd čōn ka
سه دیگر شب (شب سوم) همانگونه چنین دید که
–
ādar farrōbāy, gušnasp ud burzēn-mihr ped xānag ī sāsān hamē vaxšend
آذر فروبای، گشناسب و برزن-مهر (سه آتش مقدس) به خانه ی ساسان همی وخشند (می درشخند
–
ud rōšnīh ō hamāg gēhān hamē dayend.
و روشنی به تمام کیهان می دهند
——————-
اردوان آخرین شاه اشکانی است*
در مورد واژه سازی با پیشوند «دش» می توانید
اینجا را بخوانید**
چون در وب فارسی جدیدا خیلی تمایل به این فکر دیده می شود که زبان فارسی را از واژگانی که در طول سالیان سال وارد زبان شده اند باید پیراست، دوست دارم به عنوان نویسنده ی وبلاگ به روشنی نظرم را در این مورد بیان کنم که چنین دیدگاهی را نه درست می دانم و نه ممکن. و امیدوارم خوانندگان این وبلاگ از مطالبی که در بخش زبانشناسی قرارداده می شود چنین برداشتی نکنند.
خيلي جالب بود!
بسيار هيجانزده شدم
برخوردي نداشتم با اصل ِ متن، و اگر هم بود (būd)، به خط ِپهلوي نا آشنا بودم … انگار که از دنياي ديگه است. تصور نمي کردم آواها اينقدر مشابه زبان ِ رايج ِ امروزي باشند.
سپاس ِ فراوان
من هم واقعا حس هیجانزدگی داشتم وقتی می خوندمش. شباهت ها برایم خیلی جالب است. تا حدی هم حس درست کردن یک پازل رو داشتم، وقتی تکه های گمشده رو پیدا می کنی و کنار هم می ذاری و یک بخشش که حل می شه لذتش خیلی جالب ه.
دمت گرم
مرسی : ). دم خودت هم گرم ناصرمیرزا جان
از اینکه کمک میکنید بیشتر به خود آییم بسیار سپاسگزارم باوجود اینهمه آثار تاریخی تا کنون حسّ به این نزدیکی با گذشتۀ خودمان کمتر داشته ام. موفق باشید- صیاد
بسیار زیبا و دل انگیز بود. اگر به آوازهای تاجیکی گوش کرده باشید، بازمانده های این زبان را در آن می یابید. برای مثال، حروف کشیده ای مانند «ی» که در زبان ما به «ِ» تبدیل شده اند. باز هم سپاس راییکای گرامی!
ممنون صیاد و آزاده ی گرامی.
اون زمان کرد ها چوپان بودند و مثل عشایر کوچ می کردند؟ {البته الان هم کم و بیش هست}
این کرد ها همین کرد های امروزی هستند؟