بایگانی

Archive for the ‘زبانشناسی’ Category

برگی از تاریخ: چگونگی تبدیل دیوان از فارسی به عربی در زمان حجاج

آگوست 23, 2010 3 دیدگاه
متن زیر صفحات 117 تا 119 کتاب دو قرن سکوت نوشته ی عبدالحسین زرین کوب است که داستان تبدیل دیوان حکومتی از فارسی به عربی در زمان حجاج است. عبدالحسین زرین کوب این اتفاق را آغازی برای افول زبان فارسی و از میان رفتن تدریجی بسیاری واژگان این زبان می داند. متن کتاب چنین است:
نقل دیوان از پارسی به تازی در روزگار حجاج نیز از عمده ی ضعف و شکست زبان ایران گشت. دیوان عراق تا روزگار حجاج به خط و زبان فارسی بود، حساب خراج ملک و ترتیب خرج لشکریان را دبیران و حسابگران فرس نگاه می داشتند. در عهد حجاج، تصدی این دیوان را زادانِ فرخ داشت. حجاج در کار اهتمام بسیار می ورزید و چون به موالی و نبطی ها دشمن بود در صدد بود که کار دیوان را از دست آنها باز ستاند. در دیوان ِ زادان فرخ، مردی بود از موالی تمیم، نامش صالح بن عبدالرحمن که به فارسی و تازی چیزی می نوشت. و این صالح، در بصره زاده بود و پدرش از اسرای سیستان بود. در این میان حجاج صالح را بدید و بپسندید و بنواخت و به خویشتن نزدیک کرد. صالح شادمان گشت و چون یک چند بگذشت، روزی با زادان فرخ سخن می راند. گفت بین من و امیر واسطه تو بوده ای. اکنون چنین بینم که حجاج را در حق من دوستی پدید آمده است و چنان پندارم که روزی مرا بر تو در کارها پیش دارد و تو را از پایگاه خویش براندازد. زادان فرخ گفت باک مدار. چه، حاجتی که او به من دارد بیش از حاجتی است که من به او دارم. و او به جزمن کسی را نتواند یافت که حساب دیوان وی را نگه دارد. صالح گفت که اگر من بخواهم که دیوان حساب را به تازی نقل کنم، توانم کرد. زادان فرخ گفت اگر راست گویی چیزی نقل کن تا من ببینم. صالح چیزی از آن به تازی کرد. چون زادان فرخ بدید به شگفت شد و دبیران را که در دیوان بودند گفت خویشتن را کاری دیگر بجویید که این کار تباه شد.
پس از آن از صالح خواست که خویشتن را بیمارگونه سازد و دیگر به دیوان نیاید. صالح خویشتن را بیمار فرانمود و یک چند به دیوان نیامد. حجاج از او بپرسید گفتند بیمار است. طبیب خویش را که تیادوروس نام داشت به پرسیدنش فرستاد. تیادوروس در وی هیچ رنجوری ندید. چون زادان فرخ از این قضیه آگاه گشت، از خشم حجاج بترسید. کس نزد صالح فرستاد و پیام داد که به دیوان بازگردد. صالح بیامد و همچنان به سر شغل خویش رفت. چون یک چند بگذشت، فتنه ی ابن اشعث پدید آمد و در آن حادثه چنان اتفاق افتاد که زادان فرخ کشته شد. چون زادان فرخ کشته آمد، حجاج کار دیوان را به صالح داد و صالح بیامد و و به جای زادان فرخ شغل دبیری بر دست گرفت. مگر روزی در اثنای سخن از آنچه بین او و زادان فرخ رفته بود، چیزی گفت. حجاج در او در پیچید و به جد در خواست تا دیوان را از فارسی به تازی نقل کند، صالح نیز بپذیرفت و به این کار رای کرد.
زادان فرخ را فرزندی بود، نامش مردانشاه، چون از قصد صالح آگاه شد بیامد و از او بپرسید که آیا بدین مهم عزم جزم کرده ای؟ صالح گفت آری و این به انجام خواهم رسانید. مردانشاه گفت چون شمارها را به تازی نویسی «دهویه» و «بیستویه» را که در فارسی هست چه خواهی نوشت؟ گفت عشر و نصف عشر نویسم. پرسید «وید» را چه نویسی؟ گفت به جای آن «ایضا» نویسم. مردانشاه به خشم در شد و گفت خدای بیخ و بن تو از جهان براندازد که بیخ و بن زبان فارسی را برافکندی. و گویند که که دبیران ایرانی صدهزار درم بدو دادند تا عجز بهانه کند و از نقل دیوان به تازی درگذرد. صالح نپذیرفت و دیوان عراق را به تازی درآورد*. نقل دیوان ازپارسی به تازی در روزگار حجاج نیز از عمده ی ضعف و شکست زبان ایران گشت.
* الفهرست- ص 338  /  ادب الکتاب صولی ص 192  /  بلادزی ص 300
منبع: متن نقل شده از کتاب دو قرن سکوت، ص 117-119، نوشته ی عبدالحسین زرین کوب

کارنامک اردشیر پابگان (بخش 7)

مِی 30, 2010 7 دیدگاه

کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش هفتم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد

ā č ē ī ō š ū
ābān češm dēv dīdan šab dūd xˇahar
آبان چشم دیو دیدن so انگلیسی شب دود خواهر

axtarmārān … ped pāsox guft kū:

اخترشناس سردار (رییس اخترشناسان) به پاسخ گفت که

kēvān ōbast, ud stārag ī ohrmazd abāz bālist āmad

کیوان خوبست و ستاره ی هرمز(مشتری) باز به بالا آمد

u-š az vahrām ud anāhid, ped kust haftōring, ud šagr axtar marz, jahend

و بهرام و ناهید به ناحیه ی هفت اورنگ  (در جهت شمال) و شیراختر(برج اسد)  روند

ud ō ohormazd ayyārīh dahend

و هرمز را یاری دهند

ham čim rāy ēdōn nīmāyed kū

به همین سبب ایدون نماید که

xˇadāy-ē pādixšāy-ē ī nōg ō pēdāgīh āyed

خدایی و پادشاهی نو به پیدایی آید

ud vas sar-xˇadāy ōzaned uh gēhān abāz andar ēv-xˇadāyīh āvared

و وس (بسی-بسیار) سر-خدا (فرمانروا) را بکشد و کیهان در خدایی (فرمانروایی) آورد

did-iz murv-nīšān … ō pēš mad u-š guft kū

دیگر اخترشناسی نیز پیش آمد و به او گفت که

ēdōn pēdāg kū, harv kē bannag mard kē az im  rōz dā si rōz az xˇadāy ī xˇēš be virēzed

اینچنین پیداست که، هر بنده ای که از امروز تا سه روز دیگر از خدای (فرمانروا) ی خویش بگریزد

ō vazurgīh ud pādixšāyīh rased

به بزرگی و پادشاهی رسد

abar hān ī xˇēš xˇadāy kāmag-hanzām ud pārōzgar baved

و بر آن خدایِ  خویش (فرمانروای پیشین خویش) کامکار و پیروز شود

کارنامک اردشیر پابگان (بخش 6)

مِی 30, 2010 بیان دیدگاه

کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش ششم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد

ā č ē ī ō š ū
ābān češm dēv dīdan šab dūd xˇahar
آبان چشم دیو دیدن so انگلیسی شب دود خواهر

ardavān  rāy  kenīzag-ē  abāyišnīg  būd  kē  az  abārī  kenīzagān  āzarmīg-dar  ud  garāmīg-dar  dāšt

اردوان را کنیزکی بود بایشتنی (زیبا و دلنواز) که (او را) از دیگر کنیزکان آزرمی تر (شایسته تر) و گرامی تر داشت

ud  ped  harv  ēvānag  paristšn  ī  ardavān  būd,  hān  kenīzag  kird  estād

و به هر آیینه پرستش (پرستاری) اردوان که بود، آن کنیزک می کرد (به هر گونه ای پرستاری اردوان می کرد

rōz-ē  ka  ardašir  ped  stōr  gāh  nišast  ud  tambūr  zad  ud  srūd vāzīg  ud  huramīh  kird,

روز ی که اردشیر در ستورگاه (اصطبل) نشسته بود و تمبور می زد و سرود بازی (آواز خواندن) و خرمی می کرد،

ōh  ardašir  dīd  ud  pediš  viyābān  būd

او اردشیر را دید و به او ویاوان (دلباخته) شد

ud  pas  az  hān  abāz  ardašir  mad  ud  dōstīh  ud  dōšāram  kird

و پس از آن نزد اردشیر آمد و دوستی و دوشارامی کرد

peyvastag  hamē  ped  šab  ka  ardavān  be-šudag-baxt  be  xˇaft,

پیوسته به همه شب که اردوان ِ بشده-بخت (بخت بر گشته) بخفت،

hān  kenīzag  ped  nihān  ō  nazdīkīh  ī  ardašir  šud  ud  da  bām  abāg  ardašir  būd  ud  pas  abāz  ō  pēš  ardavān  šud

آن کنیزک به نهان به نزدیک اردشیر شد (می رفت) و تا بام (بامداد) با ازدشیر بود و پس باز پیش اردوان شد (می رفت

rōz-ē  ardavān  dānāgān  ud  axtarmārān  ī  ped  dar  būd  ō  pēš  xˇāst  ud  pursīd  ku

روزی اردوان دانایان و اخترمداران که به در (دربار) بودند را پیش خواست و پرسید که

čē  hamē  vēnēd  ped  tis  ī  haftān  ud  dvāzdahān,

چه همی بینید به هفتان (هفت سیاره) و دوازدهان (دوازده برج

estišn  ud  ravišn  ī  stāragān

ایستِش (موقعیت ) و روش ِ (حرکت) ستارگان

ud  tis  ī  āvām  xˇadāyān  ī  šahr,  čōn  mardōmān  ī  gēhān,  ud  tis  ī  man  frazendān  ī  mardōmān  ī  amāh?

ودر مورد زمان خدایان شهرها  (شاهان) ومردمان کیهان و فرزندان ِ من و مردمان ما؟

کارنامک اردشیر پابگان (بخش 5)

مِی 29, 2010 4 دیدگاه

کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش پنجم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد

ā č ē ī ō š ū
ābān češm dēv dīdan šab dūd xˇahar
آبان چشم دیو دیدن so انگلیسی شب دود خواهر

pābag  ka-š  nāmag  dīd,  andōhgen  būd

بابک که نامه اش دید، اندوهگین شد

u-š  ped  pāsox  ō  ardašir  kird,  nibišt  kū

و او به پاسخ اردشیر نوشت که

tō  nē  dānāgīhā  kird

تو نادانی ها کرد (کرده ای

ka  ped  tis-ē  kē  zyān  nē  aziš  šāyist  būdan,  abāg  vazurgān  stēzag  burd

که به چیز ی که زیان از آن نشایست بودن، با بزرگان ستیزه بردی (به خاطر چیزی که به تو زیانی نمی رساند با بزرگان ستیزه کردی

ud  soxan  društ-ēvāzīhā  aviš  guft

و سخن درشت به او گفتی

nūn  būzišn  gō,  ped  pidīg  māndag  hangār!

اکنون پوزش گو، به مانده ی پدرانه انگار (پدیگ =پدرانه، هنگار=انگار / یعنی پدرانه در نظر بگیر

čē  dānāgan  guft  ested  kū:

چه (زیرا  که) دانایان گفته است که

dušmen  ped  dušmen  hān  nē  tavān  kirdan  ī  az  a-dān*  mard  az  kunišn  ī  xˇēš  aviš  rased

دشمن به دشمن آن نتوان کردن که از نادان-مرد از کنش خویش به او رسد (دشمن به دشمن آن نتوان کردن که از کردار مرد نادان به خود او رسد

ēn-z  guft  ested  kū

این نیز گفته اند که

az  hān  kas  must-abarmānd  mā bāš  ka  jud  az  ōy  nē  vizīred

به آن کس  گستاخ مباش که جز از او نگزارند (به کسی که تو را از او گریزی نیست گستاخی مکن

ud  tū  xˇad  dāneh  kū  ardavān  abar  man  ud  tō  vasān  mardōm  ī  gēhān  ped  tan  ud  gyān

و تو خود دانی که اردوان بر من و تو و بسی مردمِ کیهان به تن و جان

ud  xīr  ud  xˇāstag  kāmgārdar  pādixšāy  ast

و دارایی و خواسته (مال) کامکارتر پادشاه است

nūn-z  handarz  ī  man  ō  tō  ēn  saxttar  kū

اکنون نیزاندرزِ من به تو این سخت تر که:

ēkānagīh  ud  framān-burdārīh  kun

یگانگی (اطاعت) و فرمانبرداری کن

xˇēštan  varz  ō  vinebūdīh  mā  abespār!

**و ارج ِ خویشتن به نابودی (ترجمه ی واژه به واژه نیست) مسپار

_____

* آدان= نادان / « آ» در فارسی میانه از نشانه های منفی کردن بوده. نمونه هایی از این ترکیب همچنان در فارسی نوین به کار می رود مانند «امرداد»

** در مورد ترجمه ی این بخش، لطفا نخستین دیدگاه در ادامه ی این متن را بخوانید

کارنامک اردشیر پابگان (بخش 4)

مِی 26, 2010 4 دیدگاه

کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش چهارم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد

ā č ē ī ō š ū
ābān češm dēv dīdan šab dūd xˇahar
آبان چشم دیو دیدن so انگلیسی شب دود خواهر

rōz-ē ardavān abāg asvārān ud ardašir ō naxčir šud estāt

روزی اردوان با سواران و اردشیر به نخچیر شده بود (رفته بود

gōr-ē andar  dašt be vidard

گوری اندر دشت بگذشت

ardašir ud pus ī meh ī ardavān az pas ī hān gōr tāxt

اردشیر و پسر ِ مه ِ اردوان (پسر بزرگ ِ اردوان) از پسِ آن گور تاختند

ardašir andar rasīd

اردشیر اندر رسید

tigr-ē ēdōn ō gōr zad  kū, tigr dā parr ped eškamb andar šud, ud  didīgar sōg be vidārd

تیری ایدون (اینچنین) به گور زد که تیر تا پَر به اشکمب (شکم) اندر شد و از دیگر سوی بگذشت

gōr abar gyāg murd

گور بر جای مرد (گور درجا مرد

ardavān (ud) asvār frāz rasīd hend

اردوان و سواران فراز رسیدند

ka_šān zanišn ped hān ēvēnag dīd, abd sahist, ud pursīd kū

واز آن زَنِش (تیر زدن) (که) به آن آیینه (بدانگونه) دید، افد(شگفت) ماندند و پرسید که

ēn zanišn kē kard?

این زَنِش (زدن) که کرد؟ (چه کسی اینگونه تیر اندازی کرد؟

ardašir guft kū: man kird

اردشیر گفت: من کردم

pus ī ardavān guft kū: nē, čē man kird

پسر اردوان گفت : نه! چه من کردم

ardašir (x)ašm girift, u-š pus ī ardavān guft kū:

اردشیر خشم گرفت، و به  پسر ِ اردوان گفت که

hunar ud mardānagīh ped stambagīh ud duš-šarmīh ud druv a-dādestānīh ō xˇēš kirdan nē tavān

هنر و مردانگی به ستمگری و دُش-شرمی* (بی شرمی) و  دروغ بستن به خویش کردن نتوان

ēn dašt nēk, ud gōr ēdar vas

این دشت ، نیک و گور در اینجا، بسیار

an ud tū ēdar, didīgar azmāyišn kunem

من و تو دیگر بار آزمایش کنیم

ud nēkīh ud dilīh ud čābukīh ped dīd āvarem

و نیکی و دلیری و چابکی به دید (پدید) آوریم

ardavān az hān dušxˇār sahist

اردوان از آن دش-خوار* (دشوار) آمد (این سخن بر اردوان گران آمد

ud pas az hān ardašir nē hišt ō asp nišastan

و پس از آن اردشیر را نگذاشت بر اسب نشستن

u-š ardašir ō āxˇar ī stōrān frēstīd

و او را به آخور ستوران (اصطبل) فرستاد

ud framūd kū

و فرمود که

niger kū, rōz ud šab, az nazdīk ī stōrān ō naxčir ud čōgān ud frahangestān nē šaveh

بنگر که، روز و شب، از نزدیک ستوران به نخچیر (شکارگاه) و چوگان و فرهنگستان (مدرسه) نشوی (نروی

ardašir dānist kū, ardavān duš-čašmīh ud vadkāmagīh rāy gōyed

اردشیر دانست که، اردوان دُش-چشمی* و بدکامگی این را گوید

u-š andar zamān, dādestān čon būd, nāmag ō bābag nibišt

و او اندر زمان داستان را چون بود (داستان را همانگونه که اتفاق افتاده بود) نامه به بابک نوشت

* در مورد واژه سازی با پیشوند «دش» می توانید اینجا را بخوانید

کارنامک اردشیر پابگان (بخش 3)

مِی 20, 2010 2 دیدگاه

کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش سوم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد

ā č ē ī ō š ū
ābān češm dēv dīdan šab dūd xˇahar
آبان چشم دیو دیدن so انگلیسی شب دود خواهر

jahišn  ī  abāyed  būdan  rāy,  andar  zamān  hān  kenīzag  ābūstan  būd  ud  ardašir  aziš  zād.

دهش باید بودن را (از آنجا که سرنوشت چنین بود)، اندر زمان آن کنیزک آبستن شد و اردشیر از او بزاد

pābag  ka-š  tanvār  ud  čābukīh  ī  ardašir  be  dīd,  dānist  kū:

بابک که او تناوری و چابکی اردشیر بدید، دانست که

«hān  xˇamn  ī-m  dīd  rāst  būd»

آن خواب که من دیدم راست بود

u-š  ardšir  ped  frazendīh  pedīrift  ud  garāmīg  dāšt  ud  parvard

و او اردشیر به فرزندی پذیرفت و گرامی داشت و پرورد

ka  ō  dād  ī  hangām  ī  frahang  rasīd,  ped  dibīrīh  ud  asvārīh  ud  abārīg  frahang  ēdōn  frahaxt  kū  andar  pārs  nāmīg  būd

چون او داد و هنگام فرهنگ رسید (چون به سن آموزش رسید) ، به دبیری و اسب سواری و دیگر فرهنگ ایدون (همچنین) فرهخت که در پارس نامی شد

ka  ardašir  ō  dād  ī  pānzdah  sālag  rasīd,  āgāhīh  ō  ardavān  mad  kū

چون که اردشیر به داد(سن) پانزده سالگی رسید، آگاهی به اردوان آمد (رسید) که

«pābag  rāy  pus-ē  ast  ī,  ped  frahang  ud  asvārīh,  frahaxtag  ud  abāyišnīg

بابک را پسر ی است، به فرهنگ و اسب سواری فرهخته (فرهیخته) و ابایشنی (شایستتنی

u-š  nāmāg  ō  pābag  kird  kū

وش( و او)  نامه به بابک کرد (نوشت) که

amāh  ēdōn  ašnūd  kū  ašmā  rāy  pus-ē  ast  ī  abāyišnīg

ما ایدون (اینچنین) شنیدیم که شما را پسر ی هست بایشنی (شایستنی

ud  ped  frahang  ud  asvārīh  abē  frahaxtag

که او به فرهنگ و سواری فرهخته است

u-mān  kāmag  kū  ō  dat  ī  amā  frēteh  ud  nazdīk  ī  amāh  āyed  dā  abāg  frazendān  ud  vāspuhragān  baved

و من (را) کامه (خواسته) این است که او را به درگاه ما فرستی و نزدیک ما آید تا با فرزندان و شاهزادگان بُوَد

u-š  ped  frahang  ī-š  ast  ah  an  pādāšen  framāyem

وش (و او) به فرهنگ و پاداش فرماییم

pābag  az  hān  čōn  ardavān  meh  kāmgārdar  būd,  juttar  kirdan  ud  hān  framān  be  spuxtan  nē  šāyist

بابک از آن چون (از آن رو که) اردوان مه کامکار تر (بزرگتر و نیرومندتر ) بود، دگرگونه کردن ِ آن فرمان و سپوختن (نافرمانی) نشایست

u-š  andar  zamān  ardašir,  ārāstag  abāg  dah  bannag  ud  vas  tis  abd-sahist  ud  hān  sazāgvār  ō  pēš  ī  ardavān  frētīd

وش (و او) اندر زمان اردشیر را آراسته و با ده بنده (پرستار) و چیز (های) (هدایای) افد (شگفت) و سزاوار پیش اردوان فرستاد

ardavān  ka-š  ardašir  dīd,  šād  būd  ud  grāmīg  kird

اردوان کش (که او) اردشیر (را) دید، شاد شد و گرامی کرد (او را گرامی داشت

framūd  kū  harv  rōz  abāg  frazendān  ud  vāspuhragān  ī  xˇēš  ō  naxčīr  ud  čō gān  šaved

فرمود که هر روز با فرزنددان و وسپوهران (شاهزادگان) ِ خویش به نخچیر (شکار) و چوگان شَوَد ( برود

ardašir  hamāngōnag  kird

اردشیر همانگونه کرد

ped  yasadān  ayyārīh  ped  čōgāīn  ud  savārīh  čatrang  ud  nēv-ardašir  ud  abārīg  frahang  az  avēšān  hāmōyēn  čēr  ud  nivardag  būd

به یزدان یاری (با یاری ِ یزدان) به چوگان و سواری و چترنگ (شطرنج) و نیو (تخته نرد) اردشیر و دیگر فرهنگ از ایشان همگی چیره و نیورده (ماهرتر) بود

کارنامک اردشیر پابگان (بخش 2)

مِی 20, 2010 بیان دیدگاه

کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید ادامه ی بخش نخست این متن است. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد

ā č ē ī ō š ū
ābān češm dēv dīdan šab dūd xˇahar
آبان چشم دیو دیدن so انگلیسی شب دود خواهر

pābag ka_š ped hān ēvēnag dīd abd sahis

بابک که به آن آیینه (بدانگونه) دید، شگفتی نمود

u-š  dānāgān  ud  xˇamn-vizārān  ō  pīš  xˇāst  ud  hān  harv  si  šab  xˇamn  čōn  dīd  estād  pēš  avēšān  guft

و او دانایان و خوابگزاران را به پیش خواست و آن هر سه شب خواب چون دید ، پیش ایشان گفت

xˇamn-vizārān  guft  kū:

خوابگزاران گفتند که

» hān  kē  ēn  xˇamn  pediš  dīd, ōy  ayāb  az  frazendān  ī  hān  mard  kas-ē  ō  pādixšāyīh  ī  gēhān  rased.

آن که این خواب پدش (برایش) دید، او یا از فرزندان ِ آن مرد کسی به پادشاهی کیهان رسد

čē  xˇaršid  ud  pīl  ī  spēd  ī  ārāstag  čērīh  ud  tavānīgīh  pīrōzīh,  ādar  farrōbāy,  dēn  dānāgīh  ī  meh-mardān

چه، خورشید و پیل ِ سپیدِ آراسته و توانایی و پیروزی، آذر فروبار، دین دانایی، مه-مردان (بزرگ مردان)

ī mōmardān, ādar gušnasp, artīštārān  ud  spāhbedān  ud  ādar  burzēn-mihr  vāstryšān  ud  varz-kirdārān  ī  gēhān.

و مغ-مردان، آذر گشناسب و ارتشداران  و سپهبدان و آذر برزن-مهر و استریشان (روستاییان) و برزگرانِ کیهان

ud  hāmōyēn ēn  pādixšāyīh  ō  hān  mard  ayāb  frazendān  ī  hān  mard  rased.»

و همه ی این پادشاهی به آن مرد یا فرزندان آن مرد رسد

pābag  ka-š  hān  soxan  ašnūd,  kas  frēstīd  ud  sāsān  ō  pēš  xˇast ud  pursīd  kū:

بابک که آن سخن شنید، کس فرستاد و ساسان را پیش خواست و پرسید که

tū  az  kadām  tōhmag  ud  dūdag  he?

تو از کدام تخمه و دودمان هستی؟

az  pidarān  ud  niyagān  ī  tō  kas  būd  kē  pādixšāyīh  ud  …  kird?

از پدران و نیاکان تو کسی بود که پادشاهی و سرداری کرد؟

sāsān  az  pābag  pašt  ud  zēnhār  xˇast  kū:

ساسان از بابک پشت و زنهار خواست که

«-m  vizend  ud  zyān  mā kun!»

مرا گزند و زیان مکن  ( به من آسیبی مرسان

pābag  padīrift.  ud  sāsān  rāz  ī  xˇēš  čōn  būd  pēš  pābag  guft

بابک پذیرفت و ساسان راز خویش چون بود پیش بابک گفت

pābag  šād  būd  ud  framūd  kū

بابک شاد بود و فرمود که

«tan ped ābzan kun!»

تن به آبزن کن  ( تن خود بشوی

ud  pābag  framūd  kū  dā  dast-ē  jāmag  peymōzan  ī  xˇadāyvār  aviš  āvurd  hend  ud  ō  sāsān  dād  hend  kū  «peymōz»

«و بابک فرمود تا دستی جامه و پوشاک خدایوار (با ارزش) برایش آوردند و به ساسان دادند که «بپوش

sāsān  hamāngōnag  kird

ساسان همانگونه کرد

pābag  sāsān  rāy  framūd  kū  dā  čand  rōz  ped  xˇarīšn  ud  dārišn  nēk  ud  sazāgvār  parvard

بابک ساسان را فرمود که تا چند روز به خورش و دارش نیک و سزاوار پرورد

u-š  pas  duxt  ī  xˇēš  be  zanīh  dād

و او پس دخت خویش به زنی ِ (او) داد

کارنامک اردشیر پابگان (بخش 1)

مِی 18, 2010 9 دیدگاه

کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. در ادامه می توانید نخستین بخش از این متن را ببینید که ابتدای داستان و پیش از به دنیا آمدن اردشیر بنیانگذار سلسله ی ساسانی است ( داستان اردشیر به نقل از شاهنامه ی فردوسی را می توانید در اینجا بخوانید). متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد

ā

č

ē

ī

ō

š

ū

ābān

češm

dēv

dīdan

šab

dūd

xˇahar

آبان

چشم

دیو

دیدن

so انگلیسی

شب

دود

خواهر

pas  az  marg  ī  aleksander  ī  rhōmīg,  erān  šahr  dvēst-u-čehel  kard-xˇadāy  būd.
پس از مرگ اسکندر رومی، ایران دویست و چهل کدخدای (فرمانروای محلی) داشت
Spāhān  ud  pārs  ud  kustīhā  ī  aviš  nazdīktar  ped  dast  ī  ardavān .. būd.
سپاهان (اصفهان)، فارس (پارس) و محل های نزدیک آن به دست اردوان* سردار بود
pābag  marzbān,  šahryār  ī  pārs  būd  ud  az  gumārdag  ī  ardavān  būd.
پابک مرزبان، شهریار پارس بود و از گماردگان اردوان بود
ardavān  ped  etsaxr  nišast.
اردوان به استخر نشست (در شهر استخر فرمانروایی بنا کرد
pābag  rā  ēč  frazend  ī  nām-burdār  nē  būd.
پابک را هیچ فرزندی که نام او را حفظ کند (نام-بردار) نبود
sāsān  šubān  ī  pābag  būd  ud  hamvār  abāg  gōspendān  bud
ساسان شبان پابک بود و همواره با گوسفندان بود
ud  az tōhmag  ī  dārāy  ī  dārāyān  būd.
و از تخمه ی دارای دارایان (داریوش) بود
andar  dušxˇadāyīh  ī  aleksander,
در دشخدایی (دش=بد  + خدا یی** – فرمانروایی ناعادلانه) اسکندر،
niyāgān  ō  verēg  ud  nihān-ravišnīh  estād,  ud  abāg  kurdagān  šubānān  raft.
نیاکان او (ساسان) روش نهان در پیش گرفتند و با شبانان کرد رفتند
(برای پنهان ماندن نسب با شبانان کرد همراه شده بودند و به شبانی پرداخته بودند)
pābag  nēdānist  kū,  sāsān  az  tōhmag  ī  dārāy  ī  dārāyān  zād  ested.
پابک نمی دانست که ساسان از تخمه ی داریوش زاده است
pābag  šab-ē  ped  xˇamn  dīd  čōn  ka
پابک شبی به خواب دید که
xˇaršēd  az  sar  ī  sāsān  be  tāft  ud  hamāg  gēhān  rōšnīh  grift.
خورشید از سر ساسان بتافت و همه ی کیهان روشنی گرفت
an  ī  šab  ēdōn  dīd  čōn  ka
دیگر شب (ایدون) چنین دید که
sāsān  ped  pīl-ē  ārāstag  ī  spēd  nišast  estād
ساسان به پیل آراسته ی سپیدی نشسته است
ud  harv  kē  andar  kišvar  perāmōn  ī  sāsān  estend,
و هر که در کشور هست پیرامون ساسان ایستاده است
namāz aviš barend,  ud  stāyišn  ud  āfrīn  hamē  kunend.
و به او نماز برند و ستایش و آفرین کنند
anī  sidīgar  šab  hamgōnag  ēdōn  dīd  čōn  ka
سه دیگر شب (شب سوم) همانگونه چنین دید که
ādar farrōbāy, gušnasp ud burzēn-mihr ped xānag  ī  sāsān  hamē  vaxšend
آذر فروبای، گشناسب و برزن-مهر (سه آتش مقدس) به  خانه ی ساسان همی وخشند (می درشخند
ud  rōšnīh  ō  hamāg  gēhān  hamē  dayend.
و روشنی به تمام کیهان می دهند
——————-
اردوان آخرین شاه اشکانی است*
در مورد واژه سازی با پیشوند «دش» می توانید اینجا را بخوانید**

نمونه ی واژه سازی در فارسی باستان

آوریل 22, 2010 ۱ دیدگاه

جدول زیر نمونه هایی از واژگان ترکیبی که با واژه ی «Baga»  به معنای «خدا» در فارسی باستان استفاده می شده  را نشان می دهد. معانی واژگانی که در جدول می بینید از کتاب Iranica in the Achaemenid period (ca. 550-330 B.C نوشته ی Jan Tavernier که واژه نامه ی فارسی کهن در دوران هخامنشی است، برگرفته شده اند. بخشی هایی از این کلمات هم اکنون نیز در به همان صورت نخستین یا با تغییراتی اندک در زبان فارسی استفاده می شوند. نمونه هایی از این شباهت را می توان در این کلمات دید:

brta :بُرده،  daata : داده،  farnaa : فر و شکوه،  kaama: خواست، کام،  spaada :سپاه،  tvana : توانا،  bazu : بازو.

خدا

God

Baga

حمل شده به وسیله ی خدا

Carried by Baga

Bagabrta

از دودمان الهی

Of divine lineage

Bagachitra

هدیه ی خدا

Gift of Baga

Bagadaana

داده شده به وسیله ی خدا

Given by Baga

Bagadaata

دختری که خداداده

She who is given by Baga

Bagadaataa

قربانی برای خدا

Sacrifice for God

Bagadaucha

قربانی کننده برای خدا

He who sacrifices for God

Bagadauta

شکوه خدا

God’s glory

Bagafarnaa

کسی که خدا را برگزیده است

He who has chosen Baga

Bagafravartish

زندگی یافته به وسیله ی خدا

Obtaining life through Baga

Bagagaya

مردی نیک به واسطه ی خدا

A good man through Baga

Bagahuvira

پیروی از خواست خدا

Following Baga’s wish

Bagakaama

از خدا در امان مانده

Having protection from Baga

Bagapacha

خدا را به عنوان محافظ داشتن

Having Baga as protection

Bagapanaa

به وسیله ی خدا محافظت شده

Protected by God

Bagapaata

نور خدا

Light of Baga

Bagaraucha

یادآوری خدا

Remembering Baga

Bagasaka

با ارتش خدا

With Baga’s Army

Bagaspaada

شهرت خدا

Baga’s fame

Bagasravaa

پیام آور خدا

Baga’s messenger

Bagashta

توانا به وسیله ی خدا

Capable through Baga

Bagatvana

بهترین ِ خدا

The best through Baga

Bagavahishta

خوب ِ خدا

Good through Baga

Bagavahush

باوردارنده ی خدا

He who believes in Baga

Bagavarnish

خدا را به عنوان دفاع و محافظ داشتن

Having Baga as defense, shield

Bagavarta

مرد خدا

Man of God

Bagavira

رضایت خدا

Baga’s satisfaction

Bagazausha

دوست داشته شده به وسیله ی خدا

Loved by Baga

Bagazushta

بازوی خدا

Baga’s arm

BazuBaga

دسته‌ها:زبانشناسی

گزیده ای از یک قصیده ی پارسی میانه

آوریل 19, 2010 15 دیدگاه
آنچه در زیر می آید خلاصه ای از یک قصیده به زبان پارسی میانه (پهلوی) و ترجمه ی آن به پارسی امروزین است. با توجه به دغدغه ی همیشگی ام در مورد یکپارچگی ایران و دوری از هر گونه بحث تفرقه آمیز قومی/ دینی /…،  بخشهایی از قصیده را که می توانست جولانگاهی برای پراکندن بذر کینه باشد، بر خلاف میل باطنی حذف کرده ام و دوست دارم که فارغ از بار تاریخی، صرفا از دید ادبی به این شعر نگاه کنم.
_____
1- کی بوات کذ پیکی آیذ هچ هندوکان
2- کذ  مت آ نی شه وهرام هچ دوت کیان
3- کذ پیل هست هزار، اور سرانسر هست پیلبان
4- کذ آراستک درفش دارد پت اذوین ی هوسران
5- پیش (ی) لشکر برند پت سپاه سرداران
6- مردی وسیل اپایذ کردن زیرک ترگمان
7- کذ شوذ او بگویذ پت هندوکان
8- کذ اماخ چی دیت هچ …
9- اور ایوک گروه دین نزار کرت…
10- بستاذند پا تخشهیه ی هچ خسروان
11- نی پت هنر، نی پت مرتیه، نی پت افسوس، او ریاریه بستاذند
12- گیرند پت ستهمب هچ مر تومان
13- زن او خواستکیهای شیرین، باغ، بوذستان
14- بنگر کذ چند وت او گند آن دروج پت این گیهان
15- تاک اوین شوند دروج و شوتکان هچ این گیهان

16- فرچفت پت دروت شاتیه

____________________________
ترجمه:
1- کی باشد که پیکی از هندوستان آید؟
2- که رسید آن شاه بهرام از دودمان کیان
3- که فیل هست هزار (و) هزار فیلبان
4- که آراسته درفش دارد به آیین خسروان
5- پیش لشکر برند به وسیله ی سپاه سرداران
6- مردی گسیل باید کردن زیرک ترجمان
7- که شود و بگوید به هندوستان
8- که ما چه دیدیم از …
9- بر یک گروه دین نزار کرد
10- بستانند پادشاهی از خسروان
11- نه به هنر، نه به مردی، بلکه به استهزا و ریشخند بستانند
12- گیرند به ستم از مردمان
13- زن و خواسته های شیرین، باغ و بوستان
14- بنگر که چند بد افگند دروغ بدین جهان
15- تا ناپدید شوند دروغها و گشودگان (بستاگان دروغ) از این جهان
16- فرجام یافت به درود و شادی
مرجع: کتاب مجموعه ی مقالات «ترجمه ی چند متن پهلوی»، ملک الشعرا بهار، به کوشش محمد گلبن
دسته‌ها:زبانشناسی