بایگانی
کارنامک اردشیر پابگان (بخش 7)
کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش هفتم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد
ā | č | ē | ī | ō | š | ū | xˇ |
ābān | češm | dēv | dīdan | — | šab | dūd | xˇahar |
آبان | چشم | دیو | دیدن | so انگلیسی | شب | دود | خواهر |
—
axtarmārān … ped pāsox guft kū:
اخترشناس سردار (رییس اخترشناسان) به پاسخ گفت که
–
kēvān ōbast, ud stārag ī ohrmazd abāz bālist āmad
کیوان خوبست و ستاره ی هرمز(مشتری) باز به بالا آمد
–
u-š az vahrām ud anāhid, ped kust haftōring, ud šagr axtar marz, jahend
و بهرام و ناهید به ناحیه ی هفت اورنگ (در جهت شمال) و شیراختر(برج اسد) روند
–
ud ō ohormazd ayyārīh dahend
و هرمز را یاری دهند
–
ham čim rāy ēdōn nīmāyed kū
به همین سبب ایدون نماید که
–
xˇadāy-ē pādixšāy-ē ī nōg ō pēdāgīh āyed
خدایی و پادشاهی نو به پیدایی آید
–
ud vas sar-xˇadāy ōzaned uh gēhān abāz andar ēv-xˇadāyīh āvared
و وس (بسی-بسیار) سر-خدا (فرمانروا) را بکشد و کیهان در خدایی (فرمانروایی) آورد
–
did-iz murv-nīšān … ō pēš mad u-š guft kū
دیگر اخترشناسی نیز پیش آمد و به او گفت که
–
ēdōn pēdāg kū, harv kē bannag mard kē az im rōz dā si rōz az xˇadāy ī xˇēš be virēzed
اینچنین پیداست که، هر بنده ای که از امروز تا سه روز دیگر از خدای (فرمانروا) ی خویش بگریزد
–
ō vazurgīh ud pādixšāyīh rased
به بزرگی و پادشاهی رسد
–
abar hān ī xˇēš xˇadāy kāmag-hanzām ud pārōzgar baved
و بر آن خدایِ خویش (فرمانروای پیشین خویش) کامکار و پیروز شود
–
کارنامک اردشیر پابگان (بخش 6)
کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش ششم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد
ā | č | ē | ī | ō | š | ū | xˇ |
ābān | češm | dēv | dīdan | — | šab | dūd | xˇahar |
آبان | چشم | دیو | دیدن | so انگلیسی | شب | دود | خواهر |
—
ardavān rāy kenīzag-ē abāyišnīg būd kē az abārī kenīzagān āzarmīg-dar ud garāmīg-dar dāšt
اردوان را کنیزکی بود بایشتنی (زیبا و دلنواز) که (او را) از دیگر کنیزکان آزرمی تر (شایسته تر) و گرامی تر داشت
–
ud ped harv ēvānag paristšn ī ardavān būd, hān kenīzag kird estād
و به هر آیینه پرستش (پرستاری) اردوان که بود، آن کنیزک می کرد (به هر گونه ای پرستاری اردوان می کرد
–
rōz-ē ka ardašir ped stōr gāh nišast ud tambūr zad ud srūd vāzīg ud huramīh kird,
روز ی که اردشیر در ستورگاه (اصطبل) نشسته بود و تمبور می زد و سرود بازی (آواز خواندن) و خرمی می کرد،
–
ōh ardašir dīd ud pediš viyābān būd
او اردشیر را دید و به او ویاوان (دلباخته) شد
–
ud pas az hān abāz ardašir mad ud dōstīh ud dōšāram kird
و پس از آن نزد اردشیر آمد و دوستی و دوشارامی کرد
–
peyvastag hamē ped šab ka ardavān be-šudag-baxt be xˇaft,
پیوسته به همه شب که اردوان ِ بشده-بخت (بخت بر گشته) بخفت،
–
hān kenīzag ped nihān ō nazdīkīh ī ardašir šud ud da bām abāg ardašir būd ud pas abāz ō pēš ardavān šud
آن کنیزک به نهان به نزدیک اردشیر شد (می رفت) و تا بام (بامداد) با ازدشیر بود و پس باز پیش اردوان شد (می رفت
–
rōz-ē ardavān dānāgān ud axtarmārān ī ped dar būd ō pēš xˇāst ud pursīd ku
روزی اردوان دانایان و اخترمداران که به در (دربار) بودند را پیش خواست و پرسید که
–
čē hamē vēnēd ped tis ī haftān ud dvāzdahān,
چه همی بینید به هفتان (هفت سیاره) و دوازدهان (دوازده برج
–
estišn ud ravišn ī stāragān
ایستِش (موقعیت ) و روش ِ (حرکت) ستارگان
–
ud tis ī āvām xˇadāyān ī šahr, čōn mardōmān ī gēhān, ud tis ī man frazendān ī mardōmān ī amāh?
ودر مورد زمان خدایان شهرها (شاهان) ومردمان کیهان و فرزندان ِ من و مردمان ما؟
کارنامک اردشیر پابگان (بخش 5)
کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش پنجم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد
ā | č | ē | ī | ō | š | ū | xˇ |
ābān | češm | dēv | dīdan | — | šab | dūd | xˇahar |
آبان | چشم | دیو | دیدن | so انگلیسی | شب | دود | خواهر |
—
pābag ka-š nāmag dīd, andōhgen būd
بابک که نامه اش دید، اندوهگین شد
u-š ped pāsox ō ardašir kird, nibišt kū
و او به پاسخ اردشیر نوشت که
tō nē dānāgīhā kird
تو نادانی ها کرد (کرده ای
ka ped tis-ē kē zyān nē aziš šāyist būdan, abāg vazurgān stēzag burd
که به چیز ی که زیان از آن نشایست بودن، با بزرگان ستیزه بردی (به خاطر چیزی که به تو زیانی نمی رساند با بزرگان ستیزه کردی
ud soxan društ-ēvāzīhā aviš guft
و سخن درشت به او گفتی
nūn būzišn gō, ped pidīg māndag hangār!
اکنون پوزش گو، به مانده ی پدرانه انگار (پدیگ =پدرانه، هنگار=انگار / یعنی پدرانه در نظر بگیر
čē dānāgan guft ested kū:
چه (زیرا که) دانایان گفته است که
dušmen ped dušmen hān nē tavān kirdan ī az a-dān* mard az kunišn ī xˇēš aviš rased
دشمن به دشمن آن نتوان کردن که از نادان-مرد از کنش خویش به او رسد (دشمن به دشمن آن نتوان کردن که از کردار مرد نادان به خود او رسد
ēn-z guft ested kū
این نیز گفته اند که
az hān kas must-abarmānd mā bāš ka jud az ōy nē vizīred
به آن کس گستاخ مباش که جز از او نگزارند (به کسی که تو را از او گریزی نیست گستاخی مکن
ud tū xˇad dāneh kū ardavān abar man ud tō vasān mardōm ī gēhān ped tan ud gyān
و تو خود دانی که اردوان بر من و تو و بسی مردمِ کیهان به تن و جان
ud xīr ud xˇāstag kāmgārdar pādixšāy ast
و دارایی و خواسته (مال) کامکارتر پادشاه است
nūn-z handarz ī man ō tō ēn saxttar kū
اکنون نیزاندرزِ من به تو این سخت تر که:
ēkānagīh ud framān-burdārīh kun
یگانگی (اطاعت) و فرمانبرداری کن
xˇēštan varz ō vinebūdīh mā abespār!
**و ارج ِ خویشتن به نابودی (ترجمه ی واژه به واژه نیست) مسپار
_____
* آدان= نادان / « آ» در فارسی میانه از نشانه های منفی کردن بوده. نمونه هایی از این ترکیب همچنان در فارسی نوین به کار می رود مانند «امرداد»
** در مورد ترجمه ی این بخش، لطفا نخستین دیدگاه در ادامه ی این متن را بخوانید
کارنامک اردشیر پابگان (بخش 4)
کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش چهارم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد
ā | č | ē | ī | ō | š | ū | xˇ |
ābān | češm | dēv | dīdan | — | šab | dūd | xˇahar |
آبان | چشم | دیو | دیدن | so انگلیسی | شب | دود | خواهر |
—
rōz-ē ardavān abāg asvārān ud ardašir ō naxčir šud estāt
روزی اردوان با سواران و اردشیر به نخچیر شده بود (رفته بود
gōr-ē andar dašt be vidard
گوری اندر دشت بگذشت
ardašir ud pus ī meh ī ardavān az pas ī hān gōr tāxt
اردشیر و پسر ِ مه ِ اردوان (پسر بزرگ ِ اردوان) از پسِ آن گور تاختند
ardašir andar rasīd
اردشیر اندر رسید
tigr-ē ēdōn ō gōr zad kū, tigr dā parr ped eškamb andar šud, ud didīgar sōg be vidārd
تیری ایدون (اینچنین) به گور زد که تیر تا پَر به اشکمب (شکم) اندر شد و از دیگر سوی بگذشت
gōr abar gyāg murd
گور بر جای مرد (گور درجا مرد
ardavān (ud) asvār frāz rasīd hend
اردوان و سواران فراز رسیدند
ka_šān zanišn ped hān ēvēnag dīd, abd sahist, ud pursīd kū
واز آن زَنِش (تیر زدن) (که) به آن آیینه (بدانگونه) دید، افد(شگفت) ماندند و پرسید که
ēn zanišn kē kard?
این زَنِش (زدن) که کرد؟ (چه کسی اینگونه تیر اندازی کرد؟
ardašir guft kū: man kird
اردشیر گفت: من کردم
pus ī ardavān guft kū: nē, čē man kird
پسر اردوان گفت : نه! چه من کردم
ardašir (x)ašm girift, u-š pus ī ardavān guft kū:
اردشیر خشم گرفت، و به پسر ِ اردوان گفت که
hunar ud mardānagīh ped stambagīh ud duš-šarmīh ud druv a-dādestānīh ō xˇēš kirdan nē tavān
هنر و مردانگی به ستمگری و دُش-شرمی* (بی شرمی) و دروغ بستن به خویش کردن نتوان
ēn dašt nēk, ud gōr ēdar vas
این دشت ، نیک و گور در اینجا، بسیار
an ud tū ēdar, didīgar azmāyišn kunem
من و تو دیگر بار آزمایش کنیم
ud nēkīh ud dilīh ud čābukīh ped dīd āvarem
و نیکی و دلیری و چابکی به دید (پدید) آوریم
ardavān az hān dušxˇār sahist
اردوان از آن دش-خوار* (دشوار) آمد (این سخن بر اردوان گران آمد
ud pas az hān ardašir nē hišt ō asp nišastan
و پس از آن اردشیر را نگذاشت بر اسب نشستن
u-š ardašir ō āxˇar ī stōrān frēstīd
و او را به آخور ستوران (اصطبل) فرستاد
ud framūd kū
و فرمود که
niger kū, rōz ud šab, az nazdīk ī stōrān ō naxčir ud čōgān ud frahangestān nē šaveh
بنگر که، روز و شب، از نزدیک ستوران به نخچیر (شکارگاه) و چوگان و فرهنگستان (مدرسه) نشوی (نروی
ardašir dānist kū, ardavān duš-čašmīh ud vadkāmagīh rāy gōyed
اردشیر دانست که، اردوان دُش-چشمی* و بدکامگی این را گوید
u-š andar zamān, dādestān čon būd, nāmag ō bābag nibišt
و او اندر زمان داستان را چون بود (داستان را همانگونه که اتفاق افتاده بود) نامه به بابک نوشت
–
* در مورد واژه سازی با پیشوند «دش» می توانید اینجا را بخوانید
کارنامک اردشیر پابگان (بخش 3)
کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید بخش سوم این داستان است. بخش های دیگر را می توانید در اینجا بخوانید. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد
ā | č | ē | ī | ō | š | ū | xˇ |
ābān | češm | dēv | dīdan | — | šab | dūd | xˇahar |
آبان | چشم | دیو | دیدن | so انگلیسی | شب | دود | خواهر |
—
jahišn ī abāyed būdan rāy, andar zamān hān kenīzag ābūstan būd ud ardašir aziš zād.
دهش باید بودن را (از آنجا که سرنوشت چنین بود)، اندر زمان آن کنیزک آبستن شد و اردشیر از او بزاد
–
pābag ka-š tanvār ud čābukīh ī ardašir be dīd, dānist kū:
بابک که او تناوری و چابکی اردشیر بدید، دانست که
–
«hān xˇamn ī-m dīd rāst būd»
آن خواب که من دیدم راست بود
–
u-š ardšir ped frazendīh pedīrift ud garāmīg dāšt ud parvard
و او اردشیر به فرزندی پذیرفت و گرامی داشت و پرورد
–
ka ō dād ī hangām ī frahang rasīd, ped dibīrīh ud asvārīh ud abārīg frahang ēdōn frahaxt kū andar pārs nāmīg būd
چون او داد و هنگام فرهنگ رسید (چون به سن آموزش رسید) ، به دبیری و اسب سواری و دیگر فرهنگ ایدون (همچنین) فرهخت که در پارس نامی شد
–
ka ardašir ō dād ī pānzdah sālag rasīd, āgāhīh ō ardavān mad kū
چون که اردشیر به داد(سن) پانزده سالگی رسید، آگاهی به اردوان آمد (رسید) که
–
«pābag rāy pus-ē ast ī, ped frahang ud asvārīh, frahaxtag ud abāyišnīg
بابک را پسر ی است، به فرهنگ و اسب سواری فرهخته (فرهیخته) و ابایشنی (شایستتنی
–
u-š nāmāg ō pābag kird kū
وش( و او) نامه به بابک کرد (نوشت) که
–
amāh ēdōn ašnūd kū ašmā rāy pus-ē ast ī abāyišnīg
ما ایدون (اینچنین) شنیدیم که شما را پسر ی هست بایشنی (شایستنی
–
ud ped frahang ud asvārīh abē frahaxtag
که او به فرهنگ و سواری فرهخته است
–
u-mān kāmag kū ō dat ī amā frēteh ud nazdīk ī amāh āyed dā abāg frazendān ud vāspuhragān baved
و من (را) کامه (خواسته) این است که او را به درگاه ما فرستی و نزدیک ما آید تا با فرزندان و شاهزادگان بُوَد
–
u-š ped frahang ī-š ast ah an pādāšen framāyem
وش (و او) به فرهنگ و پاداش فرماییم
–
pābag az hān čōn ardavān meh kāmgārdar būd, juttar kirdan ud hān framān be spuxtan nē šāyist
بابک از آن چون (از آن رو که) اردوان مه کامکار تر (بزرگتر و نیرومندتر ) بود، دگرگونه کردن ِ آن فرمان و سپوختن (نافرمانی) نشایست
–
u-š andar zamān ardašir, ārāstag abāg dah bannag ud vas tis abd-sahist ud hān sazāgvār ō pēš ī ardavān frētīd
وش (و او) اندر زمان اردشیر را آراسته و با ده بنده (پرستار) و چیز (های) (هدایای) افد (شگفت) و سزاوار پیش اردوان فرستاد
–
ardavān ka-š ardašir dīd, šād būd ud grāmīg kird
اردوان کش (که او) اردشیر (را) دید، شاد شد و گرامی کرد (او را گرامی داشت
–
framūd kū harv rōz abāg frazendān ud vāspuhragān ī xˇēš ō naxčīr ud čō gān šaved
فرمود که هر روز با فرزنددان و وسپوهران (شاهزادگان) ِ خویش به نخچیر (شکار) و چوگان شَوَد ( برود
–
ardašir hamāngōnag kird
اردشیر همانگونه کرد
–
ped yasadān ayyārīh ped čōgāīn ud savārīh čatrang ud nēv-ardašir ud abārīg frahang az avēšān hāmōyēn čēr ud nivardag būd
به یزدان یاری (با یاری ِ یزدان) به چوگان و سواری و چترنگ (شطرنج) و نیو (تخته نرد) اردشیر و دیگر فرهنگ از ایشان همگی چیره و نیورده (ماهرتر) بود
کارنامک اردشیر پابگان (بخش 2)
کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. آنچه در زیر می خوانید ادامه ی بخش نخست این متن است. متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد
ā | č | ē | ī | ō | š | ū | xˇ |
ābān | češm | dēv | dīdan | — | šab | dūd | xˇahar |
آبان | چشم | دیو | دیدن | so انگلیسی | شب | دود | خواهر |
—
pābag ka_š ped hān ēvēnag dīd abd sahis
بابک که به آن آیینه (بدانگونه) دید، شگفتی نمود
–
u-š dānāgān ud xˇamn-vizārān ō pīš xˇāst ud hān harv si šab xˇamn čōn dīd estād pēš avēšān guft
و او دانایان و خوابگزاران را به پیش خواست و آن هر سه شب خواب چون دید ، پیش ایشان گفت
–
xˇamn-vizārān guft kū:
خوابگزاران گفتند که
–
» hān kē ēn xˇamn pediš dīd, ōy ayāb az frazendān ī hān mard kas-ē ō pādixšāyīh ī gēhān rased.
آن که این خواب پدش (برایش) دید، او یا از فرزندان ِ آن مرد کسی به پادشاهی کیهان رسد
–
čē xˇaršid ud pīl ī spēd ī ārāstag čērīh ud tavānīgīh pīrōzīh, ādar farrōbāy, dēn dānāgīh ī meh-mardān
چه، خورشید و پیل ِ سپیدِ آراسته و توانایی و پیروزی، آذر فروبار، دین دانایی، مه-مردان (بزرگ مردان)
–
ī mōmardān, ādar gušnasp, artīštārān ud spāhbedān ud ādar burzēn-mihr vāstryšān ud varz-kirdārān ī gēhān.
و مغ-مردان، آذر گشناسب و ارتشداران و سپهبدان و آذر برزن-مهر و استریشان (روستاییان) و برزگرانِ کیهان
–
ud hāmōyēn ēn pādixšāyīh ō hān mard ayāb frazendān ī hān mard rased.»
و همه ی این پادشاهی به آن مرد یا فرزندان آن مرد رسد
–
pābag ka-š hān soxan ašnūd, kas frēstīd ud sāsān ō pēš xˇast ud pursīd kū:
بابک که آن سخن شنید، کس فرستاد و ساسان را پیش خواست و پرسید که
–
tū az kadām tōhmag ud dūdag he?
تو از کدام تخمه و دودمان هستی؟
–
az pidarān ud niyagān ī tō kas būd kē pādixšāyīh ud … kird?
از پدران و نیاکان تو کسی بود که پادشاهی و سرداری کرد؟
–
sāsān az pābag pašt ud zēnhār xˇast kū:
ساسان از بابک پشت و زنهار خواست که
–
«-m vizend ud zyān mā kun!»
مرا گزند و زیان مکن ( به من آسیبی مرسان
–
pābag padīrift. ud sāsān rāz ī xˇēš čōn būd pēš pābag guft
بابک پذیرفت و ساسان راز خویش چون بود پیش بابک گفت
–
pābag šād būd ud framūd kū
بابک شاد بود و فرمود که
–
«tan ped ābzan kun!»
تن به آبزن کن ( تن خود بشوی
–
ud pābag framūd kū dā dast-ē jāmag peymōzan ī xˇadāyvār aviš āvurd hend ud ō sāsān dād hend kū «peymōz»
«و بابک فرمود تا دستی جامه و پوشاک خدایوار (با ارزش) برایش آوردند و به ساسان دادند که «بپوش
–
sāsān hamāngōnag kird
ساسان همانگونه کرد
–
pābag sāsān rāy framūd kū dā čand rōz ped xˇarīšn ud dārišn nēk ud sazāgvār parvard
بابک ساسان را فرمود که تا چند روز به خورش و دارش نیک و سزاوار پرورد
–
u-š pas duxt ī xˇēš be zanīh dād
و او پس دخت خویش به زنی ِ (او) داد
–
کارنامک اردشیر پابگان (بخش 1)
کارنامه ی اردشیر بابکان، از جمله متن های به جا مانده از فارسی میانه است و خواندن آن مستقل از بعد تاریخی یا داستانی اش، برای درک تحول و تغییرات زبان فارسی در طول زمان خالی از لطف نیست. در ادامه می توانید نخستین بخش از این متن را ببینید که ابتدای داستان و پیش از به دنیا آمدن اردشیر بنیانگذار سلسله ی ساسانی است ( داستان اردشیر به نقل از شاهنامه ی فردوسی را می توانید در اینجا بخوانید). متن فارسی میانه برای سهولت خواندن با الفبای لاتین نوشته شده که برای خواندن آن می توانید از جدول راهنمای زیر استفاده کنید. ترجمه ی متن به فارسی امروزین به صورت جمله به جمله در برابر هر سطر نگاشته شده. از آنجا که برای خود من تطبیق واژگان در گذشته و حال جالب بود، ترجیح دادم ترجمه را به صورت لغت به لغت بنویسم اگرچه از روانی متن می کاهد
ā |
č |
ē |
ī |
ō |
š |
ū |
xˇ |
ābān |
češm |
dēv |
dīdan |
— |
šab |
dūd |
xˇahar |
آبان |
چشم |
دیو |
دیدن |
so انگلیسی |
شب |
دود |
خواهر |
دیدگاههای اخیر